اوقات خوشی نمی گذرد بر ما...

ز خشکسال چه ترسی؟
-که سد بسی بستند،
نه در برابر آب،
که در برابر نور،
و در برابر آواز و در برابر شور...

دیگه از خودم کلمه ای به دنیا نمیاد،تمام شاعران جهان هم کاری نمی تونن بکنن. فردا روز دیگری بود...

اما یه چیز رو میدونم:
هر که را با خط سبزت سر سودا باشد            پای از این دایره بیرون ننهد تا باشد

۷ نظر:

حامد گفت...

.......

حامد گفت...

اَمَّن يُّجيبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ يَکشِفُ السُّوءَ

حانیه گفت...

سلام بر معلم گل آینده.
سلام بر انسانی که تفکراتش رو می پرستم.
من تازه پیداتون کردم...!!!
امیدوارم تو شلوغی این روزها گم نشین.

فاطمه اصل رکن آبادی! گفت...

نههههههههههههههههههههههههه!
تا ما هستیم خانوم مینایی فقط فقط معلم ماست!
حتی آینده!!!
غیرتی شدم بد!
فهمیدی؟؟

مریم مینایی گفت...

حانیه سلام!
من تا حالا خودتو ندیدم اما شنیده ها زیاد است!
اون غیرتیم یادش باشه اون که غیرت داره می مونه!!!

K گفت...

فکر کنم الان دیگه روزگار خوشی به شما بگذره!

زهرا مهربان گفت...

ما را سریست با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم...

بی برو برگرد!