وقتی هر کس سر جای خودشه!

دوباره چندین استاد دانشگاه تهران رو باز نشسته شدند! البته خبر جدیدی نیست، تکراری و غم انگیز...اینکه سابقه کار دکتر عالمی رئیس سالهای نزدیک گروه فلسفه دانشکده ادبیات هنوز به 30 نرسیده تا برود...اینکه بعضیها با پیام مستقیم رئیس دانشگاه افتخار باز نشستگی (؟) پیدا می کنن...اینها و خیلی بیش از اینها هست.اما چیزی که باعث شد بین اتفاقهای تلخ این روزها، این رو به روی خودم بیارم گوینده اش بود. این خبر رو مدیر کل دفتر ریاست دانشگاه تهران اعلام کرده.
از بخت خوش ما این آقای مدیر کل، استاد -استاد تمام- دانشکده ما هستن و با پشتکار بسیار و البته لیاقتی که از خودشون نشون دادن پله های ترقی رو بله! ما دانشجوهای محجوب، جویای علم و زبون بسته هم بخواهیم یا نه تو هر دوره باید چند واحدی رو خدمتشون باشیم. از سوابقش -از لیسانس بگیرید راست تا دکترا-که بگذریم سوادش شهره عام و خاصه(البته ما خاص نداریم اونجا، همه مون از عوام هستیم!) داشتم تو جزوه هام می گشتم، کاغذی پیدا کردم از یکی از کلاسهای ایشون. بدون تصحیح و تلخیص می نویسم:

مثنوی 2              8/12/85
حیف این صندلی که تو روش نشستی.
وظیفه سگ در روابط عاشقانه در ادبیات فارسی زجر دادن عاشق بوده.
{آی عشق
چهره آبیت پیدا نیست...}
جن واقعیه بچه ها، سم هم که میگن داره واقعا، اگه بسم الله بگین و آب جوش بریزین در میره
سرگین غلطان جانوریه شبیه سوسک که کم در ادبیات بهش پرداخته شده.
چقد ازت بدم میاد من.چقد درونت شبیه بیرونته.
فرزاد عجب اطلاعاتی داره درباره مبحث سرگین غلطان.به به!
{همه لرزش دست و دلم از آن بود...
از این بود؟ از کدوم بود؟}
صفحه 824 خمار "چک کنم"
خوابم میاد. خیلی خوابم میاد. شیما داره زیر میز دستهای آلوده می خونه، راحله بیگانه آلبر کامو.
اه کاش صبح املت خورده بودم.
"پاک جیب" اینجا یعنی...یعنی...یعنی چی آقای م؟
خدایا نجاتم بده.
{شود کوه آهن چو دریای آب     اگر بشنود نام افراسیاب}
باورم نمیشه داره تموم میشه.
راحله بیگانه رو تموم کرد.

*قضاوت با شما!

۳۱ نظر:

حامد گفت...

يعني اسير "وظيفه سگ در روابط عاشقانه شدمااااااااااا به جان خودم!!!

K گفت...

اونوقت ما به چه امیدی باید بریم دانشگاه؟
انگار دانشگاه رفتن فقط برای اینه که رنج ببریم و با استادا دعوا کنیم و اخراج بشیم و مغزمون تحلیل بره و ... البته گذشته از "بیگانه" زیر میز و...
شاید دانشگاه نرفتن بهتر باشه، لااقل چند سال از وقتمون رو یه جور دیگه تلف می کنیم، شاید خیلی مفیدتر باشه!

مریم مینایی گفت...

به امید جمع شدن چند تا آدم که دلشون می سوزه و تلاش می کنن برای عوض کردن همین وضع...
اگه تو نری به هر حال یه سری آدم هستن که اون صندلیا رو پر می کنن.یه سری آدم که فقط میان تا استادا بیکار نمونن و خودشون تو خیابون نچرخن...اون وقت این وضع همچنان هست و گمون نمی کنم تو اینو بخوای!

فاطمه گفت...

اا! کیاندخت! دانشگاه خوبه...خوش میگذره! مگه ندیدی دانشجو ها بیکار که میشن میرن دانشگاشون؟!:))
میگم که، من قضاوت نکنم بهتر باشه فکر کنم! دادگاه بهم میریزه یهو!:D

ندای غرب (میثم منیعی) گفت...

سلام
این مشکلی که فرمودین مشکل همه دانشگاههاست, واقعا متاسفم.

زهرا گفت...

خانم مینایی!
اگه لطف کنید اون شعر فاخر و گرانبهاتون و هم برای تفهیم بیشتر مطلب بذاریدٰبسیار ممنون می شم!

من اون شعر و اوایل سال 50 تو بنیاد شاهنامه از دهان خودتون شنیدم!
یکی قصه پر....
:):):)

مریم مینایی گفت...

زهرا جان اون شعر در این مقال نمی گنجه!!!
جون مادرت آبرومو نبری، پول می دم!

ديوانه گفت...

چرا صبح املت نخوردي؟؟؟؟:(

ديوانه گفت...

:D:D:D:D:D:D:

محمّد گفت...

بدبخت نسلی که همین قضاوت رو هم نتونه بکنه. چشم که باز کنه از همین دست مدیر کل و معاون و... می‌بینه.
به زهرا: من پول می‌دم اون شعر رو منتشر کنی :دی

نادان کل گفت...

ازین مدیر کل ها...ازین آدما...ای بابا...
یعنی کاره دیگه ای هم سر کلاس این این جور آدما می تونیم ما نسل های آینده انجام بدیم؟
ای که برن اینا...
چقدر امید به خودمون برای رفتن اینا تزریق کنیم؟همش تزریق و زوری؟
ای بابا...امیدم که ...
بگذریم...من سرگین غلطان رو دوست می دارم...به خصوص اگر تو وسایل همچین آدمی حرکت کنه...نمی گم زندگی ...سرگین گناه داره.

مریم مینایی گفت...

ببینم بحث محمد و زهرا به کجا می رسه، صحبت آبرو و شرافته بچه ها، رحم کنبد!!

زهرا مهربان گفت...

شعر مریم ازط همین جا به مزایده گذاشته می شه!
....

حامد گفت...

زهرا جان از اينجا خانواده رد ميشه. بذار وقتي دور هم بوديم بگو. پولشم ميدم من!!!

مریم مینایی گفت...

ببین حامد ندیده فهمید حیثیتیه!
یه کاری نکن بین محمودآباد و قائمشهر جنگ قبیله ای دربگیره ها!!!

محمّد گفت...

حامد حالا که تو می‌خوای پولشو بدی :دی، فقط مواظب باش اینا اون پشت زد و بند نکرده باشن، اول گفتیم پولشو می‌دیم، بعد حیثیت حیثیت کردن، مزایده گذاشتن و اینا. اسمایلی آدم بدجنس! :دی

زهرا مهربان گفت...

من تو مزایده اهل شرافتم!
زد و بندی در کار نیست!
در ضمن مصرع به مصرع نرخ داره، و باید همینجا اعلام کنم که موصوف این شعر در قید حیات به سر می برن و همین ارزش معنوی و مادی اثر رو چند برابر می کنه،چرا که بعد از خرید این شعر فاخر و بی بدیل می تونید گلاب به روتون هزار و یک سود مادی دیگری!!! ببرید!

مریم مینایی گفت...

از همه تون متنفرم!!
همه تون کمر به قتل آبروی من بستید. من در اصل نگران مخاطب شعرم.ایشون از اعاظم ادب معاصرن وگرنه آن را که حساب پاک است...
به محمد:
حالا درسته من از تو نقطه ضعف ندارم که تهدیدت کنم تو هی بترسونیم؟!

حامد گفت...

من كه با اعتماد به مريم و زهرا اومدم اينجا اونا هم به اعتماد من ضربه نميزنن !!! :)
در ضمن مريم جان نگران نباش من خودم هر چندتا نقطه ضعف بخواي از محمد بهت ميدم :دي

محمّد گفت...

می‌دونیم حسابت پاکه مریم، ما هم به خاطر همون یکی از اعاظم داریم چونه می‌زنیم اینجا، وگرنه غلط بکنه کسی، کسی رو بترسونه. بزار به کاسبی‌مون برسیم، می‌گن مصرع مصرعش پول توشه! :دی قول می‌دیم بگیم نام شاعر محفوظ است!
مریم، ضعف های من از نقطه و خط و سطح فراتر رفتن، بعد پیدا کردن، هرچند مترمکعب خواستی بگو خودم می‌گم.

زهرا مهربان گفت...

آقاااااا!
چه خبره اینجا؟
این سیاه نمایی ها چه معنی میده؟
اصلن من بر آنم که این رسم مرده پرستی و به هم بزنم
وقتی معظم له در قید حیات به سر می برن باید ازشون قدر دانی بشه!
تا کی مرده پرستی و مجسمه از مرده ساختن؟هان؟
من به این عزیز عظیم مدیونم!
من باید ادای دین کنم!همین سیاه نمایی ها رو انجام میدید که میخوان در علوم انسانی و انسان و گل بگیرن دیگه!
حق دارن والله!
در هر حال،مزایده بر همان مهر ونشان است و اینجانب متذکر می شوم که از آن اعظم عظیم،عکسهایی هم در آرشیو موبایلیات بانو مینایی موجودد است که نامبرده موظف می باشد در پایان مزایده آنها را آپلود نماید!

مریم مینایی گفت...

به محمد:
آخه پول به چه قیمتی برادر من؟! ببین بعضیا چه جوری با رسوا کردن مردم به همه چی رسیدن. می ارزه؟ نه،جون من می ارزه؟!
ضمنا نفرمایید،ما چاکر شمام هستیم!
به زهرا:
لا اله الا الله!!
بابا از اینجا خانواده رد میشه،بچه میخونه،شاید 2تا آدم حسابی خواستن بخونن،کار و زندگیو رها کردی چسبیدی به اون 4بیت تراوشات ذهنی من که گل بگیرن این ذهنو!!
تو ادای دین کن ببینم راحت میشی!

زهرامهربان گفت...

من نمیفهمم واقعن
خانم مینایی شما چرا؟؟؟؟؟
شما که قطب اصلاحات فرهنگی این مملکتی چرا خواهرم؟
من راسخ و استوار بر سر پیمان و اعتقادم جهت اصلاحات فرهنگی هستم!

محمّد گفت...

ما مخلص شماییم. من که نخواستم به جایی برسم، خواستم یه لقمه نون ببرم سر سفره زن و بچه‌م، شب عیدی شرمندشون نشم! نه، تو اصلاً می‌دونی شب عیدی آدم غذا نداشته باشه بخوره یعنی چی؟! اسمایلی ننه من غریبم بازی! :دی

مهدی گفت...

سلام. این چه کاراییه که سر کلاس می کردین؟؟؟؟ یه باره بگو دکتر مقدس بوده دیگه. والا ما سر کلاس اون بنده خدا هم این کارا رو نمی کردیم. میگی نه از زهرا بپرس.
درود.

مهدی گفت...

سلام. این چه کاراییه که سر کلاس می کردین؟؟؟؟ یه باره بگو دکتر مقدس بوده دیگه. والا ما سر کلاس اون بنده خدا هم این کارا رو نمی کردیم. میگی نه از زهرا بپرس.
درود.

مریم مینایی گفت...

ای واااااااااای!
پای تو هم به این بازی ناجوانمردانه باز شد؟؟!
تو بگو ما سر این کلاس چه کارایی نمی کردیم! اصلا سر کدوم کلاس با پرستیژ و متین بودیم ما؟!

زهرا مهربان گفت...

دوستان حواسشون باشه اون معظم له رو با این لعنه له خلط نکنند!!!!!!!!!
خانم مینایی،خواهر من،رفیق! اخه تقیه تا کی؟؟؟؟؟؟؟
شکستن نفس هم حدی داره آخه!!!!
شعر گفتی عین هلو پهتو که چه عرض کنم، از جای دیگه میزنه به شاهنامه!
اونوقت از منی که قسم خوردم که پرچم ادب این مملکت و تحت هر شرایطی بالا نگه دارم میخوای سکوت کنم؟
هااااان؟
مگر اینکه انقدر سکوت کنم تا زیر پام علف سبز شه!!!!
ضمنن ،مهدی جان،به قول شاعر مدینه گفتی و کردی کبابم!
دیدی مقدس هم رفت آمریکا و من هنو تهرانم؟؟؟؟؟؟/

حامد گفت...

تمومش ميكنيد يا تمومش كنمممممم ؟ ;)
خانم مينايي يه پست جديد بذار فضا تلطيف شه!

متین گفت...

کیان راست میگه انقدر خودمون رو بکشیم و هزار بدبختی درس بخونیم که بریم یه همچین جایی؟؟مگه جونمون زیادی کرده؟یا عمر اضافی داریم؟
واقعا" باید چی کار کرد؟

هليا گفت...

بابا يه پست بذار ديگه!اي بابا